𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭 | سیاه قلب
  • Reads 18,616
  • Votes 1,414
  • Parts 19
  • Reads 18,616
  • Votes 1,414
  • Parts 19
Ongoing, First published Feb 27, 2024
1 new part
"ای کاش هیچوقت به دنیا نمیومدی 
من هرگز نخواستم که به دنیا بیام..."

اون دختر نه قاتل بود و نه جنایتکار اون فقط یک قربانی بود 

قربانی که تولدش با مرگ مادرش متصادف شد 
دختری که بخاطر نفرت و انتقام به فاحشه‌ خونه فرستاده شد اما  هیچ وقت یک فاحشه نشد!

حالا اون کسی شده که بهش لقب «قاتل شب» رو دادن دختری که کابوس شب های آدم هایی شده که کاری جز به فاک دادن دختر های باکره ندارن...

اما چی میشه اگه روزگار اونو در برابر پسری قرار بده که در کودکی عاشقش بود، پسری که حالا ممکن خودش در تجارت فحشا دست داشت باشه پسری که در تصادف، دختر رو به فراموشی سپرده بود. 

جئون جونگوک رئیس باند مافیایی کازینو کسی که در کودکی دوستش داشت اگه واقعاً دستی توی تجارت فحشا داشته باشه چی؟! باید چیکار کنه ؟! می‌تونه اون رو هم به کام مرگ بکشونه ؟!

𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞
↳ᴊᴋ & ɴᴏʀᴀ
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞
↳ᴍᴀғɪᴀ,sᴍᴜᴛ,ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ،ᴍʏsᴛᴇʀʏ
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 
↳ɴᴏᴜʀᴀ
𝐮𝐩𝐥𝐨𝐝𝐢𝐧𝐠...
★·.·'¯'·.·★
𝐈𝐧𝐬𝐭𝐚𝐠𝐫𝐚𝐦
↳ʙᴛsᴄʟᴀᴠɪᴄʜᴏʀᴅ 
𝐓𝐞𝐥𝐞𝐠𝐫𝐚𝐦
↳ʙᴛsғɪᴄ696

درحال ویرایش
All Rights Reserved
Sign up to add 𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭 | سیاه قلب to your library and receive updates
or
#10جین
Content Guidelines
You may also like
ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs  by rosali_na
22 parts Ongoing
نام فن فیک: سلول های خاکستری ژانر:معمایی، عاشقانه، لیتل اسمات، انگست، مافیایی، جنایی قسمتی از فیک : شعله های آتش زبانه میکشید و همه چیز جلوی چشمانم میسوخت،قطرات اشک درحالی که روی گونه هام سر میخوردند رد سوزشی به جا میذاشتند،شعله ها انقدر نزدیک بود که انگار از داخل مردمک های چشمم گداخته میشد،همه ی چیز هایی که میشناختم جلوی چشمانم درحال خاکستر شدن بود،یک آن ،یک لحظه گرما از بین رفت و سرمای شدیدی حجوم آورد،لباس هام خیس و بدنم میلرزید،بارون میبارید و باد سردی میوزید، سرم رو بالا اوردم و دستی رو دیدم که به سمتم دراز شده،به آرومی دستم رو سمتش دراز کردم و گرفتمش،گرم بود. یکبار دیگه سرما از بین رفت و گرما حجوم آورد، ساختمون و درختان اطرافم درحال سوختن بودن،فکر کردم دوباره خونمونه، اما اینجا برای من اشنا نیست... _جونگکوک..کوک... با شوک سرمو برگردوندمو دیدمش که روبه‌روم وایستاده،با لبخند و چشمای اشکی بهم خیره شده بود،دستشو بالا آورد نوازش وار روی گونم گذاشتم،فاصله ی بدنامون رو کم کرد و سرشو جلو آورد: آفرین...بلاخره تمومش کردی...تو موفق شدی... لبخندی زدم و با دستم تار مویش رو که باد روی صورتش انداخته بود کنار زدم: اوهوم نونا...تموم شد... بلاخره نابودش کردم... بلاخره کشتمش... خندید و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش چک
You may also like
Slide 1 of 10
Your eyes tell || VK || Completed cover
پرسه در نیمه شب cover
Princess King cover
Satisfaction(Minibook) cover
T_EAR cover
𝕎ℝ𝕆ℕ𝔾 cover
LOSING GAME cover
معرفی بوک‌های شما!🌷 cover
ɢʀᴇʏ ᴄᴇʟʟs  cover
friends with benefits || translation ver (Compeleted) cover

Your eyes tell || VK || Completed

49 parts Complete

+ تمومش کن جونگکوک! دیگه تحمل این رفتارهای بچگانه ات رو ندارم! _ من نیاز ندارم که از زبونت بشنوم دوستم داری.. چشمات تهیونگ.. چشمات میگن! خلاصه : جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!! از نظر خودش خدای بدشانسیه. طی اتفاقاتی، خانواده اش اون رو طرد میکنن . اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه" بشه ؟؟!!! ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه : ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛ این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.🙂 Name: Your eyes tell Main couple : Vkook Side couples : Namjin and (Secret) Genre: Fluff, romance, angst, Smut🔞,slice of life, Dram, tragedy, "happy end" Wr: Nellin&Melli ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ Highest rankings: #1 ویکوک #3 تهکوک #1 تهیونگ #3 fanfiction #1 btsfanfic #1 tae تاریخ شروع: 1400/12/07 تاریخ پایان: 1402/02/29