Story cover for حکیم ربض by arrtahoor
حکیم ربض
  • WpView
    Reads 2,810
  • WpVote
    Votes 569
  • WpPart
    Parts 44
  • WpView
    Reads 2,810
  • WpVote
    Votes 569
  • WpPart
    Parts 44
Ongoing, First published Mar 02, 2024
•១[sage of the Rabz]១•
حکیم ربض

「نویسنده: آرتهور
「ژانر: تاریخی / حماسی

خلاصهی داستان: ماهور، حکیم معروف نیشابور به پسری جوان و مرموز به اسم فواد کمک میکند تا بیماری برادرش را درمان کند بیآنکه بداند مریضش، ولیعهد کشور است. درمان شکست میخورد و ماهور و فواد ناخواسته درگیر مکافات سوقصد به جان ولیعهد میشوند.
All Rights Reserved
Table of contents
Sign up to add حکیم ربض to your library and receive updates
or
#28گی
Content Guidelines
You may also like
Dare To Remember (L.S) - Completed by bebygun
65 parts Complete
صداهايي كه توي سرم مي پيچند، همانهايي اند كه كابوس شبم شده اند؛ همان درد و همان گيجي و همان... بدون شك بخش بزرگي از عذاب امروزمان، گذشته ايست كه رقم خورد و درد پاشيد به روحمان و زخمش به جا ماند حتي براي آينده اي كه هنوز نيامده. _ تو چي؟ تو هم درد مي كشي؟ پاسخي كه بايد بدهم، كلام و صدا نمي خواهد؛ نگاهم فرياد مي كشد و امان نيست مرا از اين شكنجه. _ راحتش كن برام. خواهش كنان مي گويم اين را... و به جان مي خرم عواقبش را كه مي ارزند به تمام خاطراتم... چه خوب و چه بد. بزرگترين اختراع دنيايم را امروز مي خواهم. _ پس متوجهي كه چي آرزو كردي! اون بخش از مغزت... ميخواي با چي جاي خاليشون رو پر كني؟ قلبم يكي درميان مي زند انگار. دهان باز مي كنم و درد را خفه مي كنم جايي ميان واژه هايم: _ جوش چركي رو كه بكَني، جاش تا ابد خالي مي مونه. خاطرات منم خيلي وقته چركي شدن... بايد بكَنمشون... حتي اگه قرار باشه تا ابد جاي خاليشون از هيچ پر بشه.
Extinct | namjin by artonis02
83 parts Ongoing
با انقراض ناگهانی یه گونه ی جنگجو، گرگینه ها جنگ و به جادوگرا باختن و برای همیشه به جهان انسانا تبعید شدن. اونا زندگی جدیدی رو شروع کردن که توش خون و رده، قدرت واقعی هرکس بود. همه آروم آروم فراموش کردن که چطور یه زمانی با جادوگرا میجنگیدن، و زیر لایه ی نازک صلح نظم شکننده شون و ساختن. البته این تا زمانی بود که کیم سوکجین متولد نشده بود. اون قرار بود یه آلفای خون خالص باشه. وارث خاندان بزرگ و باستانی کیم. ولی هیچ چیز طبق نقشه پیش نرفت. حالا اون همون هیولایی بود که از وسط کوه یخ زنده درش اورده بودن و قرار بود صلح و زیر پاش خرد کنه. خب دوستان این فیک در ظاهر باید نامجین باشه ولی به معنای واقعی کلمه راجب هر سه زوجه (زوج اصلی چی هست اصلا) در کلام ساده شما سه تا داستان مرتبط باهم و میخونین که همه یک ماجرا رو پیش میبرن به اطلاعات دقت کنین چون بدون دلیل نیومدن (بعد نگین نگفتی😁) ماجرا ممکنه تا پارت هیجده یکم لایت باشه چون ارتباطات تازه داره شکل میگیره ولی بعدش سرعت فیک به شدت بالا می‌ره قبل اسمات ها هشدار میدم که اگه نمیخواین نخونین 🔞 Couples: +Namjin +Yoonmin +Vkook/ Kookv
 𝔓𝔲𝔯𝔢 by StheCherry
57 parts Complete
Pure [ Mpreg ] ▪Yoonmin ▪Kookv بخشی از فیک: جیمین: اون ... اون قضیه یه اجبار بود! من به محض اینکه بتونم کمکت رو جبران میکنم تا برای همیشه کارمون باهم دیگه تموم بشه تو هم مجبور نباشی هرزه ای مثل منو ببینی! مرد خنده ی مستی سر داد ، طوری که صدای خنده هاش لرز ترسی به جون پسر می انداخت، آروم سمتش قدم برداشت و جلوی اون ایستاد ، سایه ی مرد روی سرش افتاده بود انگار اون مانع تموم نوری بود که بهش میخورد و زندگیش رو تاریک میکرد... جیمین نگاهش رو به کف خونه انداخت و اخم ظریفی کرد تا ترسش رو از اون مرد پنهان کنه ، اون تونسته بود از گذشته ی تاریکش فرار کنه ... اما حالا انگار سرنوشت نمیخواست اون آینده ی روشنی داشته باشه. یونگی: تو به من چیزی بدهکار نیستی هرزه کوچولو... صدای ضخیم شده ی مرد که باعثش الکل بود با بوی تند نفس های اون به بینیش میخورد. یونگی: ولی یه سری چیزا هست که نمیذاره به این راحتیا دست از سرت بردارم... دستش رو جلو برد و با تیکه ای موهای نرم و رنگ شده ی اون پسر بازی کرد یونگی : هرچقدر بخوای میتونی از دستم فرار کنی ، هر چقدر بخوای جیمین! ولی ... پوزخندی وسط حرفاش زد اون همیشه مطمئن میشد که در مقابله باهاش از تحقیر آمیز ترین لحنش استفاده کنه و همین جیمین رو عذاب میداد. یونگی :... ولی تو نمیتونی از چیزی که درست پشت سرته فرار کنی..
✨️𝕷𝖎𝖌𝖍𝖙𝖊𝖗✨️ | by mahrbi
50 parts Ongoing
|در حال آپ| اگر بتونی یک صفحه از گذشته ات رو تغییر بدی... اون کدوم قسمت از زندگیته؟✨️ رادمهر، روانشناس افسرده یه مدرسه پسرونه، درگیر توهمات خودشه و تلاش می‌کنه تا دانش‌آموز گمشده‌ای رو پیدا کنه، غافل از اینکه این امر، اون رو به واقعیت‌های پیچیده‌تری میکشونه. لایتر، مجموعه‌ای از تلاش‌های بی‌پایان برای جبران اشتباهی که باعث تغییر مسیر سرنوشت شخصیت‌های داستان میشه... ✨️✨️✨️ _میدونی خدا چجوریه؟ دور و دست نیافتنی... مردم کارای خوب انجام میدن تا یه روز ملاقاتش کنن. ولی خدای من فرق داشت. اگر گناهه، پس بذار بگن من کافرم! چون هر باری که ریه ام از عطر تنش پر شد، آرزو کردم نفس آخرم باشه که هواش رو پس ندم... ✨️✨️✨️ از حمایتتون خیلی خوشحال میشم عسلا❤️🥹 لطفا، مقدمه رو مطالعه کنید و به روند داستان فرصت بدید❤️ (پارت اول یکم طولانیه) tlg channel: novellighter #عاشقانه ، #روانشناسی ، #رازالود ، #اسمات ، #علمی تخیلی #یائویی ، #گی #فیک ، #فانتزی #bts #bdsm #mystery #smut #gay #yaoei #boyxboy #teenager #fantasy #love #bl #romantic #gaystory #teenagerlove #fantastic #scifi
You may also like
Slide 1 of 19
عشق پنهان cover
fate | سرنوشت cover
He's My Wolf cover
𝐖𝐚𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐅𝐢𝐫𝐞 cover
My rejected fairy🧚🏻✨ cover
Dare To Remember (L.S) - Completed cover
𝑻��𝒉𝒐𝒖𝒔𝒂𝒏𝒅 𝑳𝒊𝒆𝒔 cover
Loving you  cover
my love cover
Extinct | namjin cover
Bodyguard cover
A͙L͙T͙E͙R͙ E͙G͙O͙ 🎭 cover
 𝔓𝔲𝔯𝔢 cover
asmr (yoonmin) cover
Scorpion cover
Bring me to life cover
✨️𝕷𝖎𝖌𝖍𝖙𝖊𝖗✨️ | cover
my minty alfa  cover
Dust and Ashes  cover

عشق پنهان

84 parts Ongoing

وقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب نبینه ولی نمی دونن چه طور قلب کوچیک جیمینی شونُ میشکنن سون سام زندگی روزمره انگشت ، غمگین ، اندکی کمدی، هپی اند ،اسمات، و...... شروع : ۱۴۰۲/۳/۱۵ پایان : ۱۴۰۳/۱۲/۲۵ این داستان به هیچ وجه واقعی نیست و ساخته ذهن نویسنده می باشد اگر نیو آرمی هستی بدون که اینا فقط سناریو یا به زبان ساده الکی و دورغ هستن باور نکن