「پژواکهای رستگاری」 ژانر : جنایی / رومنس / انگست / ... / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ مینوون میگن عشق زخمها رو التیام میده، ولی زخمهای جونگکوک درسهای تلخی بودن که با تاریکی درونش پیچیده شده بود. زندگیش مجموعهای از سایههای تاریک بود. اگر میگفت برام بمیر، صد بار براش میمرد. قلب جونگکوک میون اون دوتا چشمهای عمیقِ مشکی رنگ قفل شده بود. "چرا انقدر از عشق متنفری؟" نفس گرم تهیونگ روی پوست مرد نشست. "چون عشق به من یاد داد که از زخمهای قدیمی خون جاری میشه به جای اینکه بوسیده شه." جونگکوک هرجایی رو نگاه میکرد به غیر از اون دو چشم مشکی رنگ. "عشقت دیوانگیه! ولم کن بذار برم..." به قتل رسیدن خانوادهاش، اونم درست جلوی چشمهاش چیز راحتی نبود. نمیتونست اون صحنه رو فراموش کنه... هنوز خونهای روی زمین رو به یاد داشت. جونگکوک میخواست تمام اون مافیا رو از بین ببره. بدون اینکه دستهاش به خون مرد آلوده بشه! جونگکوک برای کیش کردن توی صفحهی شطرنج، پا به مهرههای تاریک بازی کیم گذاشت، بیخبر از اینکه اونی که در نهاید مات میشه، خودشه!All Rights Reserved