part.1 ویو ا.ت:عاح بالاخره این معامله کوفتی تموم شد از محل معامله اومدم بیرون سوار ون شدم که گوشیم زنگ خورد رین بود ... +بله؟ ×کجاایی +دارم برمیگردم عمارت چطور؟ ×میدونی امروز چه روزیه؟ +ن چه روزیه؟ ×تولد مامانه +ایشششش به کل یادم رفته بود ،کادو چی بگیرم براش؟ اونکه همه چی داره ×خودت خوب میدونی چی خوشحالش میکنه +به هیچ وج فکرشم نکن من شغلمو ول کنم من عاشق شغلمم ، برام سواله چرا مامان به تو گیر نمیده ×جون من پسرم ولی تو دختری، اون میترسه ،بهتم گفته بود اگر بخوای ازدواج کنی نیمخوام دامادم مافیا باشه +حالا کی گفت من میخوام ازدواج کنم ...یلا گمسو دیگه خستمه گوشیو روش قطع کردم ... بعد چند دقیقه رسیدم عمارت...All Rights Reserved
1 part