Klexos / خاطراتِ ناشناخته
  • Membaca 199
  • Suara 78
  • Bagian 61
  • Membaca 199
  • Suara 78
  • Bagian 61
Lengkap, Awal publikasi Mar 29
داستانِ پسر جوونی به نام "حافظ" که بازیگر مشهوریه و به دنبال دوستی میگرده که سالهاست اون رو گم کرده. اما به محض پیدا کردنش اتفاقات عجیبی رخ میدن...


کلکسوس زمانی برای ما رخ میده که خاطرات گذشته رو دوباره تجربه کنیم. نه اینکه دلتنگ یا پشیمون بشیم، نه برعکس. 
یک جور سفر به گذشته و غنی تر کردن خاطرات دلخواهه با تصاویری که خودمون دوست داریم و شاید واقعی هم نباشن.


«خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو، 
تنها سلاحم بود
تنها کمانم،
تنها سنگم!»

این هم نوعی خوشی است... 
که بدانی
هرگز کمتر دوست نخواهی داشت
هرگز تَسَلی نخواهی یافت، 
که مدام بیشتر و بیشتر
به یاد خواهی آورد. 




وقتی انسان‌ کسی رو از دست میده، خاطراتش مثل برف همه‌جا رو میگیرن. اونقدر برف میباره که احساس میکنی داری زیر خاطرات یخ میزنی. 
هر چقدر احساست عمیقتر باشه، این برف‌ها دیرتر آب میشن. گاهی ابرها جلوی خورشید رو میگیرن و نمیذارن نور خورشید به برفها برسه و اونها رو آب کنه.
و قراره تو برای همیشه زیر هجوم برف و سرما بمونی.
اما هیچ برفی تا ابد باقی نمیمونه.
پرتوهای گرمابخش خورشید فرا میرسن و برفهای ناراحتی آب میشن.

این داستان "حافظ" ه. که تلاش میکنه تا دوباره نورِ امید رو در زندگی‌اش پیدا کنه.

امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.


نویسنده: lele
Seluruh Hak Cipta Dilindungi Undang-Undang
Daftar untuk menambahkan Klexos / خاطراتِ ناشناخته ke perpustakaan Anda dan menerima pembaruan
or
#159horror
Panduan Muatan
anda mungkin juga menyukai
anda mungkin juga menyukai
Slide 1 of 10
GIFTED cover
Aquamarine cover
𝐂𝐞𝐥𝐚𝐝𝐨𝐧 𝐉𝐚𝐝𝐞 | 𝐉𝐢𝐤𝐨𝐨𝐤 cover
°° 𝐑𝐚𝐧𝐝𝐨𝐦 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐭𝐡𝐞 𝐛𝐞𝐧𝐞𝐟𝐢𝐭𝐬 °° cover
My Man cover
Bitter dream cover
🔥THE PAINFUL FLAMES OF LOVE🔥 cover
𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑾𝒊𝒅𝒐𝒘 cover
- مرغ فروشی کیم- cover
I got pragnant at 18! cover

GIFTED

39 Bagian Sedang dalam proses

اسم: گیفتد(موهبت) خلاصه: «پارانویا.» اولش مطمئن بودم که این فقط یک خوابه. می دونستم چی واقعیه و چی نیست. چیز هایی رو که ذهنم از خودش در می‌آورد رو‌ می‌شناختم. فرق بین واقعیت و توهم رو می دونستم اما_ اما مدتی بعد همه چیز شروع به مردن کرد. گل های تازه‌ای که صبح می‌خریدم همین که عصر می شد پژمرده می شدن و کمتر از چند ساعت می مردن و می‌تونستم تاریکی که همراهش توی خونه می‌اومد رو حس کنم. چیزی اینجا درست نیست و من می تونم حسش کنم. من شاید متوهم باشم اما احساساتم نابغه ان. مرگ نزدیکه... ژانر: پارانورمال، رمزآلود شیپ داستان: اونستون/ استوکی شخصیت ها: تام هیدلستن، کریس اونز، الیزابت ماس، جیمز بردلی، جرد لتو، رُزاموند پایک، مارک شپرد، جسیکا لَنگ. آذر💚