از نوشتن گذشته. دلم تالاپ تالاپ تنگ شد. آب رفت , گرما گاییدش, معدم اسیدش تبدیل به امتحان بیولوژی شد که من خراب کردم. در انتظار دیپورت شدن... و فهمیدم دلم برای اضطراب نوشتن، پشیمون شدن, قبطه خوردن و خود زنی کردن تغییر سایز داده. ولی تغییر کاربری نداده! پس گفتم گور خواهر و برادر و مادر و دلم نمیاد به عمه ها چیزی بگم. پس هی حرف زدم حرف زدم گفتم بده، نمیشه, نا فرمه, خام شدی رفت, دیگه به درد نمیخوره و هیچی یادت نمیاد, نه حتی کرمای خاکی رو. فرقشون با خرخاکی میدونی چیه؟
پس وقتی به شوخی هم گفتن اوتیسمیک خوشحال شدم. پس و پس از پس آوردم که فقط بگم من غلط املایی دارم. ژه مرضیه که حتی نمینومک بنویسمش.
خواهش میکنم نفذرمایپد.
سردرد قابل شما رو نداره!
خلاصه و پی نوشت: نمیخوام حتی خوب بنویسم ولی باید بنویسم برای همین فعلا اینجام.گاهی برای مریم شبه شعرم باید بگم ولی اینجا نیست جاش.
تهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه میدونه اون ازدواج کرده داره از آمریکا برمیگرده تا با هم نامزد کنن...
.
.
+ فقط میتونم از قلبم خواهش کنم که ببخشتت و ازت متنفر نباشه
.
+ دیگه هیچ حسی بهت ندارم... میفهمی؟
.
+ میدونم که دارم با بی رحمی تمام این حرفارو بهت میزنم... اما از اینکه تو این موقعیتی ناراحت نشدم...
این وضعیت پیش اومده تاوان تو بود...
تاوان کاری که با قلب شکسته ی من کردی
.
🦽Genre: Angst | Drama | M' preg | Romance | Slice of life |