از نوشتن گذشته. دلم تالاپ تالاپ تنگ شد. آب رفت , گرما گاییدش, معدم اسیدش تبدیل به امتحان بیولوژی شد که من خراب کردم. در انتظار دیپورت شدن... و فهمیدم دلم برای اضطراب نوشتن، پشیمون شدن, قبطه خوردن و خود زنی کردن تغییر سایز داده. ولی تغییر کاربری نداده! پس گفتم گور خواهر و برادر و مادر و دلم نمیاد به عمه ها چیزی بگم. پس هی حرف زدم حرف زدم گفتم بده، نمیشه, نا فرمه, خام شدی رفت, دیگه به درد نمیخوره و هیچی یادت نمیاد, نه حتی کرمای خاکی رو. فرقشون با خرخاکی میدونی چیه؟
پس وقتی به شوخی هم گفتن اوتیسمیک خوشحال شدم. پس و پس از پس آوردم که فقط بگم من غلط املایی دارم. ژه مرضیه که حتی نمینومک بنویسمش.
خواهش میکنم نفذرمایپد.
سردرد قابل شما رو نداره!
خلاصه و پی نوشت: نمیخوام حتی خوب بنویسم ولی باید بنویسم برای همین فعلا اینجام.گاهی برای مریم شبه شعرم باید بگم ولی اینجا نیست جاش.
نام : مزه عشق
کاپل : کوکمین (ورس)
ژانر : امگاورس ، درام ، عاشقانه
دو آلفا
ملاقات های تصادفی
احساسات غیرقابل پیش بینی
در نهایت گرفتاری در عشقی که کمتر کسی انتظارشو داره.