[Completed] +"چرا..(گرفتگی صداش)...چرا اینکارو میخوای باهام کنی؟ مگه....مگه دوســــم نداری؟" تهیونگ بلند شد و چاقویی که روی میز بود و برداشت. _"اوه پسر کوچولو همیشه دوست داشتن کافی نیست" .ɴᴀᴍᴇ: Without Body(بی بدن) .ɢ ᴇɴʀᴇ: adventure, mystery .ᴄᴏᴜᴘʟᴇꜱ: Vkook .ᴡʀɪᴛᴇʀ: ArtemisAll Rights Reserved