𝙏𝙬𝙤 𝘽𝙧𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧𝙨 𝘼𝙣𝙙 𝙊𝙣𝙚 𝙇𝙞𝙛𝙚 (𝙤𝙣𝙚 𝙨𝙝𝙤𝙩)
  • Reads 271
  • Votes 35
  • Parts 1
  • Reads 271
  • Votes 35
  • Parts 1
Complete, First published May 02
#Oneshot ࿐
ماجرای امگایی که وارد یک باشگاه پر از آلفا میشه و خیلی بی موقع به خاطر بی احتیاطی خودش وارد هیت میشه. در این بین به طور اتفاقی درگیر ماجراهای دو برادر میشه و اون دو برادر حالا علاوه بر مشکل خودشون، مجبور میشن که مشکل امگای مقابلشون رو هم حل کنن... مشکلی که در وهله ی اول به هیچ عنوان قصد ندارن خودشن رو درگیرش بکنن.‌..
 

𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : Chanbinlix
𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 :  Smut - omegavers
All Rights Reserved
Sign up to add 𝙏𝙬𝙤 𝘽𝙧𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧𝙨 𝘼𝙣𝙙 𝙊𝙣𝙚 𝙇𝙞𝙛𝙚 (𝙤𝙣𝙚 𝙨𝙝𝙤𝙩) to your library and receive updates
or
#50omegavers
Content Guidelines
You may also like
دوران سرکشی  by user20576447
40 parts Ongoing
کاپل : چانگجین ، مینسونگ ، سونگمین ژانر : امگاورس کامل شده هیونجین به اطراف نگاه کن ، امگاها ترسیده با مردمک های لرزون به کسایی نگاه میکردن که مثل گرگ های گرسنه برای دریدن شون چشم دوخته بودن به اونا : زود باش امگا گرگت رو نشون بده . نیشخندی روی لب هیونجین نشست : چرا باید این کار رو بکنم . ابروهای مرد بالا رفت : چون باید مشخص بشه که میتونی به آلفات خدمت کنی یا باید بفرستنت توی کلوپ برای خدمت به بقیه . خشم توی قلب هیونجین شعله کشید : چرا این مراسم برای آلفاها انجام نمیشه ... چرا فکر میکنین فقط امگاها هستن که امکان داره گرگ وجودشون بیرون نزنه . همه ی نگاه ها به سمت هیونجین بود هانی از خشم داشت منفجر میشد ، کم توی نگرانی بود که این امگا داشت اوضاع رو بدتر میکرد ، آقای لی پر صدا خندید : تو خیلی جسارت داری امگا ... اما باید بدونی هیچ آلفایی نیست که نقص داشته باشه ، آلفاها قدرتمندن و به راحتی میتونین گرگ شون رو نشون بدن . اینبار این هیونجین بود که خندید ، خنده ای که مثل گلوله توی صورت تموم اون آلفاها کوبیده شد : اما من میشناسم آلفاهایی که گرگی ندارن . آقای لی عصبانی شد ، این امگا چطور جرات میکرد به نوع قدرتمند جامعه توهین کنه : گرگت رو نشون بده . دست پسر مشت شد : من چیزی برای نشون دادن ندارم . فک هانی منقبض شد که آقای لی رو
Love in nyc by camomile_13
18 parts Ongoing
خلاصه : تهیونگ امگایی که برای کارشناسی بورسیه دانشگاه هنر نیویورک رو می‌گیره و با هوسوک و رزیتا و جونگکوک همخونه میشه ... البته که زندگی در کنار جونگکوک براش بدون دغدغه نخواهد بود چون هردو دچار عشقی میشن که ازش فرارین .... بخشی از داستان : دیگه نمی‌تونست جلوی احساساتش رو بگیره! انگار تک تک سلول‌های وجودش، از بی‌رحمی اون فرشته‌ی شکلاتی به درد اومده بود. چشمای قرمز و اشک‌آلودش رو به موجودی که، هر پلک زدنش قلبش رو زیر و رو می‌کرد، دوخت. با دیدن چشمان اشکی تنها عشق زندگیش، حالش ویرون تر شد. دستای لرزونش رو به صورتش کشید تا شاید آروم بشه. با صدای گرفته و بمش گفت: -من نمی‌دونم تو از من، توی تصوراتت چه هیولایی ساختی شکلات؛ اما من بدون تو خوب بودم. بی‌قراریش بیشتر شد و فریاد کشید: -من بدون عشق تو بهتر از این ها بودم. تو منو عاشق خودت کردی و باید مسئولیتش رو قبول کنی...! ____________ کاپل اصلی :کوکوی کاپل های فرعی :هوسوک_رزیتا/نامجین داستان بیشتر محوره کوکوی میچرخه و برای کاپل دیگه ای این فیک رو شروع نکنید #kookv#کوکوی#bts
You may also like
Slide 1 of 10
دوران سرکشی  cover
Lovelorn  cover
Love in nyc cover
Hand job | Vkook cover
TaoTao cover
"LOTE🥀" cover
Kaisoo Short Story Magazine cover
Full moon |ᵏᵒᵒᵏᵛ cover
Mortimer  cover
Forgive Me cover

دوران سرکشی

40 parts Ongoing

کاپل : چانگجین ، مینسونگ ، سونگمین ژانر : امگاورس کامل شده هیونجین به اطراف نگاه کن ، امگاها ترسیده با مردمک های لرزون به کسایی نگاه میکردن که مثل گرگ های گرسنه برای دریدن شون چشم دوخته بودن به اونا : زود باش امگا گرگت رو نشون بده . نیشخندی روی لب هیونجین نشست : چرا باید این کار رو بکنم . ابروهای مرد بالا رفت : چون باید مشخص بشه که میتونی به آلفات خدمت کنی یا باید بفرستنت توی کلوپ برای خدمت به بقیه . خشم توی قلب هیونجین شعله کشید : چرا این مراسم برای آلفاها انجام نمیشه ... چرا فکر میکنین فقط امگاها هستن که امکان داره گرگ وجودشون بیرون نزنه . همه ی نگاه ها به سمت هیونجین بود هانی از خشم داشت منفجر میشد ، کم توی نگرانی بود که این امگا داشت اوضاع رو بدتر میکرد ، آقای لی پر صدا خندید : تو خیلی جسارت داری امگا ... اما باید بدونی هیچ آلفایی نیست که نقص داشته باشه ، آلفاها قدرتمندن و به راحتی میتونین گرگ شون رو نشون بدن . اینبار این هیونجین بود که خندید ، خنده ای که مثل گلوله توی صورت تموم اون آلفاها کوبیده شد : اما من میشناسم آلفاهایی که گرگی ندارن . آقای لی عصبانی شد ، این امگا چطور جرات میکرد به نوع قدرتمند جامعه توهین کنه : گرگت رو نشون بده . دست پسر مشت شد : من چیزی برای نشون دادن ندارم . فک هانی منقبض شد که آقای لی رو