20 parts Complete Mature🩸couple:teajin
«1940/12/29»:
+داری میروی جین؟
_بله آقا...»
بازرسی که چشمانش برق زندگی داشت، ایستاده بود مقابل ناخدایی که...... روحی نداشت! و دو مردمکش گویی دروازه های جهنم بودند.
بوی چوب نمزده و شوریِ دریا.... بوی تلخ تن زخم دیده و لمس دستان عاری از زندگی....بمب ها جایی در شهر فرود میامد و قلبی میانِ دریا هزار تکه میشد.
«برای عشق.....»
«خیلی پیر شدی ناخدا..... هردومون پیر شدیم»
«با همین چشمهای ضعیف و تار، دیدم که خورشید سرخ رنگ از غرب ظاهر شد...»
«اگر یروزی ببینم که نزدیک دریا شدی، خودم پرتت میکنم تو آب!»
genre:angst,classic, mystery، romance.