روز اول کاره فلیکس ولی به خاطر دیر بیدار شدن دیرش میشه سرکار با یه مشتری ویژه که در گذشته فلیکس روش کراش بود مواجه میشه و باعث مرور خاطرات گذشتش میشه و باعث مرور خاطرات گذشتش میشه...
تبدأ أحداث روايتي عند البطله نجَـد اللي تكون عايشه في المدينه و بيوم امها وابوها يقررون يسافرون لسبب بنعرفه في الروايه ويخلون البطله وأخوها في بيت جدها اللي في الديره وآخر الليل تقرر تروح عند " البِل " وتحصل البطل جالس مع ناقه ويدخل عليهم جدهم ومن هنا تبدأ الأحداث ...🔥!