Summary: قبل از اینکه شروع کنم و بگویم که دقیقا چه بلایی سرمان آمد، لازم است اول این را بگویم که آنها درست میگفتند. شیطان هرگز یک مرد قرمز با شاخ و نیزه سهشاخ نبود. شیطان مرد دورگهای بود که من احمقانه خودم را بین پیچ و تاب تارهای عشقش گم کردم. گاهی با خودم فکر میکنم که اگر میدانستم در آن شهر لعنتی چه چیزی انتظارم را میکشد باز هم سرنوشت خود را قبول میکردم و در آنجا به عنوان لوتوس متولد میشدم؟ البته که قبول میکردم! لوتوس بودن درستترین اتفاقی بود که در زندگی برایم افتاد. گرچه اتفاق خیلی شادی نبود و بیشتر مواقع داشتم فریاد میزدم و گریه میکردم اما بازهم درستترین بود چرا که در این مسیر با "او" آشنا شدم. با شاهزاده دورگه، شاه قلبم... در بین صفحات این کتاب، روایتِ کلمات در باب زندگیِ گلی سرسخت خواهد بود که در مردابی به نام "شهر فرشتگان" زندگی میکرد. شاید بنظر نمیآمد، اما او با تمام زیبایی و معصومیتی که فخر فروشانه در مرداب به نمایش میگذاشت در آنجا ریشه داشت. فریب گل برگ های چشمنوازش را نخورید. او لوتوس، عزیزکرده مرد دورگه است. دقیقا به همان خودخواهی و بدیای است که حرامزاده دورگه هرگز نتوانست باشد. Couple: teakook genre: Dark romance, mafia, action, dram, science fiction, smut, angst Write by Madi madness🍒