★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆ جنگلی از افراد به صلیب کشیده شدهای که رفتهرفته به درخت تبدیل میشوند؛ در ابتدا تنها شبنم یا باران است که از شاخهها میچکد، اما... بهراستی قطرات غلیظ خون در هوا غلت میزنند و بر تنهی درختان، آبشار و بر زیر پاهای نالان من، جویبار خلق میکنند؟ مردی به سوی هر درخت میرود؛ خون غلیظ سیاهرگها را به فنجان میکشد و وقتی فنجانش پر شد، به سمت من میآید و بیصدا لب میزند: " بنوش جانهای پاک شده از لجن را!" من بیحرکت، اما فنجان در دستان من است! خونابه میچکد از لبالب انگشتان لرزانم! در مقابل آینه... او به من خیره و من... به دنبال سایههای سیاهی! همان است؛ مرد من... دستی دراز شده به سوی من... در دل صیقل آینه؛ تلألو نور؛ زهرخندی به زندگی؛ رویایی خونین لیکن، پاک... حال، سمفونی صدایش است که دلهرههایم را نوازش میدهد؛ - بذار انعکاس بوسههامون، لابه لای آینهها، فوبیا رو شکست بده؛ آینه حالا فقط عكس ما رو، توی حافظهش حک میکنه! ✨𝑵𝒂𝒎𝒆: 𝑺𝒑𝒆𝒄𝒕𝒓𝒐𝑷𝒉𝒐𝒃𝒊𝒂 اســــــــــپکــتــروفـــوبـــیــا ✨𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒕𝒉𝒓𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓, 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 ✨𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈𝒘𝒐𝒏𝒉𝒐
2 parts