دقیقا همون لحظه که فکر میکنی حقیقت رو بین اون همه دروغ شناختی، دستی از پشت روی شونه ات میزنه و حین صاف کردن کراواتش خودش رو حقیقت معرفی میکنه... -هیرائث- " به بارون گفتم یواشکی، به جای من، همش تورو ببوسه. " . . . + قلبت یه تیکه سنگه. - گل سنگ منی. . . . ژانر: جنایی، رمنس، اسمات، معمایی، انگست. کاپل ها: تهکوک، یونمین روز های آپ: سهشنبه ها، ساعت ۱۰. دیلینویسنده: @hiraethdaily . . . خلاصه: تهیونگ فرمانده ی تعلیق شده FBI بعد از ۱۶ سال به زادگاهش برمیگرده، نه برای اینکه گمشده قدیمیش رو پیدا کنه، صرفا برای شروع کردن یک بیزنس... اما تقدیر قبلا لبخند زنان روی این صفحه از دفتر زندگیش نوشته: پیداش کن. نه تنها گمشده ات رو بلکه حقیقت رو. . . . این فیکشن برای کیا مناسبه؟ اگر میخواید برای روزمره بخونید و رد شید فکر نمیکنم براتون جالب باشه؛ این فیکشن برای کسایی جذاب خواهد بود که دوست دارن داستان رو حدس بزنن، کسایی که نشونه های ریز رو میبینن و وقتی توی داستان دوباره متوجهش میشن به یادش میارند، کسایی که در حین خوندن عاشق اینن که به داستان فکر کنند،کسایی که ژانر معمایی به ارگاسم میرسونتشون:)) و کسایی که گنگی داستان رو زرت به پای نویسنده نمیذارن و میدونن ژانر معمایی آمیخته است با مقداری ابهام...