-دوستت دارم. +ولی من زخمهایی دارم که هیچوقت خوب نمیشن. -من تمام زخمای روی بدنتو میبوسم. ** - کنار تو بودن احساس عجیبی رو بهم میده...چیزی که هیچوقت حس نکرده بودم." +"چه احساسی؟" -"فقط با دیدنت به لبه پرتگاه میرم و با لبخندت سقوط میکنم، تو دیوونم میکنی آنجل..." ** ناشناسی به نام لوکا، درحال جمع کردن گروه بزرگی از بزرگترین تبهکار هاست. حالا این لوکا چیکار میکنه؟ به آدمای شکست خورده فرصت دوباره میبخشه و اونارو از هرچیزی غنی میکنه... فقط در ازای یک چیز! اون هم امضای قرار دادی که شخص خودشو به طور کامل به لوکا میفروشه... روح و جسم رو در اختیار میگیره و اونارو وادار به هرکاری میکنه... ** یئون آیرا، بعد از سالها دور بودن از زادگاهش بالخره به سئول، شهر خودش برمیگرده و طی حادثه ای با جئون جونگ کوک و آلیا اندرسن آشنا میشه! اونها سعی میکنن پروندهی قتلی رو حل کنن که سالها پیش بسته شده... ولی چی میشه اگه هرکدوم با پا گذاشتن توی این مسیر، قرار داد مرگ خودشو امضا کنه؟ اونها این وسط قربانی اند! قربانی خواسته های خودخواهانهی خانوادههاشون... ژانر: عاشقانه، با چاشنی جنایی/معمایی، انتقامی نویسنده: مونهAll Rights Reserved