نگفتی چرا زدیش؟ نگاهشو در تاریکی به دختری که صبح خودش موهاش رو براش بسته بود، داد: به خاطر...تو. نگاهشو از زخم کنار لبش گرفت و در اون فاصله کم به جونگکوک داد.دستش کنار لب جونگکوک مونده بود و نگاهش روی چشمهاش: منظورت چیه؟ چشمهاش توی تاریکی اتاق میدرخشید و صدای آروم و کمش به خاطر فاصله کم به وضوح توی گوشش پیچید. گرمای نفسش، به موهای کوتاهی که بسته نشده بودن برخورد میکرد و تکونشون میداد: گفت ازت... خوشش میاد... منم زدمش.All Rights Reserved