خیلی سال پیش یکی از معلم هام میگفت: "ما دربارهی وطن و کشورمون باید جوری که دربارهی مادرمون فکر میکنیم، فکر بکنیم." بعدترها که با واقعیت روبهرو شدم، نمیدونستم چقدر شرافتمندانه هست که به وطنم، به عنوان یک هرزه نگاه بکنم. اما چندان هم بی منظور نبود وقتی سالهای سال، چقدر راحت مورد استعمار قدرت های سیاسی خارج قرار میگرفت. منتهای داستان به این ختم میشد که من هم از مادرم متنفر بودم هم از وطنم، قابل حدس هم بود که در نهایت تبدیل به اون چیزی شدم که از همه بیشتر ازش تنفر داشتم، آه خودم. همون "هرزهی میلیون دلاری" معروف.All Rights Reserved
1 part