کاپل : kookv
ژانر : اسمات . خوناشام .
تهیونگ پسری با اعتقادات متفاوت که به هرافسانه ای علاقه داره و بهشون باور داره . معتقده افسانه ها حقیقی هستند ولی هیچوقت با یکی از اونا روبرو نشده بود تا وقتی که اونو دید ..
تهیونگ کلی قرض و پول بالا اورده بود . جایی هم بهش کار نمیدادن هر روز دنبال اگهی میگشت تا روزی که اون اگهی استخدامی خدمتکار رو دید . و وقتی پا به اونجا گذاشت ...
+اسمت و بهم بگو ببر کوچولو
_امم..من..ت..تهیونگم..کیم تهیونگ
+میدونی از وقتی اومدی تو پسر منی ؟
_چ..چی آقا ؟
+ارباب ببر کوچولو . بگو ارباب