آمیزش دست هایی پر از ابهام با دست هایی تهی... مردی که بو را تنفس میکرد، بوی درخت باران خورده، بوی چوب سوخته و بوی تند طغیان. همه چیز در گرو پایان بود، ساعت کی به خواب رفته بود؟ دست های سرد "او" کی شروع به ناپدید شدن کرد؟ ★★★ قسمتی از فیک: چه فراموشی سنگینی در شب افتاده بود، شاید من حضور مردی که از پس جنگل باران خورده میآمد را خواب دیده بودم، اما من از پنجره دیدم که روح خاکستری کسی به خانه میآمد و دو دست سردش را که به سمت اشک هایم روانه بود، من دست هایی را دیدم که در تنفس غروب تحلیل رفتند و لب های سرخی را بوسیدم که لحظهی تماشای آخرین لبخندش فریاد زد _خداحافظ! ★★★ نام: بیمار اتاق صد و هفتاد و نه کاپل اصلی: تهکوک کاپل فرعی: سپ ژانر: روانشناسی/ انگست/ رمنس/ اسمات ★★★
34 parts