_خوشم اومدا...سبکشو دوست دارم...ولی خب...تیلور سوئیفت رو ترجیح میدم.
+ تیلور سوئیفت رو ترجیح میدم.
آلفای جوان با شنیدن صدای دیگری که دقیقا همزمان با خودش و در فاصله نزدیکی این جمله را گفته بود به طرف صاحب آن نگاه کرد و تقریبا نزدیک بود که در همان لحظه از هوش برود.
+ پس تو هم سوئیفتی هستی؟
و جونگ کوک قلبش را حس کرد که از سینه اش خارج میشود و به اعماق زمین سقوط میکند. چقدر صدای بمش زیبا و آرامش بخش بود! تا حالا با او حرف نزده بود!
دو پسر متفاوت در دنیایی متفاوت. اما با راز هایی به قدمت هزاران سال...
couple: KOOKV
up time: whenever Allah wants
ganre: supernatural, angst, romance, omegawerse, smut, happy ending, maybe action, and I will add later :)
تبدأ أحداث روايتي عند البطله نجَـد اللي تكون عايشه في المدينه و بيوم امها وابوها يقررون يسافرون لسبب بنعرفه في الروايه ويخلون البطله وأخوها في بيت جدها اللي في الديره وآخر الليل تقرر تروح عند " البِل " وتحصل البطل جالس مع ناقه ويدخل عليهم جدهم ومن هنا تبدأ الأحداث ...🔥!