- تابوی عزیز من! گهگداری که به پشت سرم نگاه میکنم، چیزی جز ابرهای سرد و خاکستری نمیبینم، شاید بتونم جواب تیزی و گستاخی روزهای سرد رو بدم اما باهات عهد بستم که زیر پای سیبهای پرنسچارمینگ قلبم مخفیات نکنم. این یه قرار مخفیانه بین من و توعه، چون میخواستم بگم، هر موقع که دستهاش روی جسممه حسش میکنم، تپش قلبم رو میگم! که وقت و بیوقت بهم یادآوری میکنه چقدر برای دنیا بزرگ و عجیب و غریب هستم. مثل یه تابوی بزرگ وسط میدان راه میرم و به خودم مدام میگم چیزی نشده، از پس این هم میتونی بر بیای. فقط باید با کروزرت و زمزمههای قشنگ مرد تماشاگرت به مقصد برسی. راستش تابوها توی جامعه طبقهبندی شده نیستن؛ اما همیشه با بیرحمی به گونههام سیلی زدن تا مثل آدمبزرگها رفتار کنم. ولی تابوی عزیز من، قول میدم از این به بعد خوب ازت مراقبت کنم. یکجای دنج بذارمت و اجازه بدم
دست نوازش اون انگشتهای باریک روی سر جفتمون بشینن و از دنیا، بزرگی و زشتیاش، توی دنیای تخیلی و دارچینیاش غرق بشیم. راستش رو بخوای حتی نمیتونم این نامهی بین خودمون رو به ددی نشون بدم. نپرس چرا، این فقط یه رازه بین من و تو...
Fiction Name: My Dearest Taboo!
Genre: Romance, Fluff, Daddy Kink, Smut, R
Couple: Baekyeol ~
Status: On going~
By Evie Frye~