18 Partes Continúa ـ درد ازادی که بهم دادی از دردی که مستحقش بودم دردناک تر بود
•امگایی که این اجبار رو برای رسیدن به عشق پنهانی که داشت قبول کرد و این ازدواج قراردادی رو پذیرفت.
صبر کردن و دور شدن از رویا و هدف ها و زندگی که هیچ شباهتی در ذهنش نداشت، هیچ آسان نبود
زندگی که پشتش منافع هایی پنهان بود برایش هیچ مفهومی نداشت ، اما گویی خودش هم آغشته به این رنگ های تیره شده بود، گمان میکرد نجات پیدا میکند!!•
هفت سال زندگی که هردو با تنفر رنگ زدند
و هیچکدام تلاشی برای دوست داشته شدن نمیکردند.
آنها سخت میگرفتند ؟ یا زندگی سختی های پنهان داشت که انتقام درش نهفته بود؟!
___________________________________________
با چهره ی بی حسش بهش زل زد
_ داری بد میکنی امگا
لحظه ی ترس رو احساس کرد اما طولی نکشید که این حس رو خاموش کرد وبا تندی گفت:
ـ هم از خودت هم از کله زندگیت متنفرم..
وارِن با لحنی خنثی رو بهش گفت:
_ کُلت روی پیشونیت نذاشتم که دوستم داشته باش!..
writer:Meral
Cuple:Vkook
Genre:Dark-romance,Omegaverse,fantasy,smut,Angst٫
A-mperg
روز اپ:
سه شنبه
جمعه