جئون جونگکوک، کاراگاه و کارشناس پرونده معروف اداره بهخاطر مشکلات روحی و روانیای که براش پیش میاد تصمیم به استعفا میگیره. رئیس اداره برای قبول کردن استعفا، پروندهای به ظاهر ساده به اون میده. پروندهای که با گرفتنش خیلی از حقیقتهای دردناک زندگیش رو آشکار میکنه. تهیونگ همسر سابق جونگکوک که از قضا پزشک قانونی اداره هم هست، توی حل این پرونده به کارآگاه کمک میکنه. اما چی میشه اگر جونگکوک بفهمه بچهای که به دروغ بهش گفته بودن طی آتیش سوزیای توی مهد کودک مرده زندهست و تهیونگ به دلیل دیگهای ازش جدا شده؟ هرچی جلوتر میرفت حقیقتهای بیشتری آشکار میشد و اون پروندهی به ظاهر ساده، مرد رو توی یه هزارتوی لعنتی میانداخت. ظاهراً کابوسهای شبانهاش در حال زنده شدن بودن و قصد داشتن با بلعیدنش تمام وجودش رو تاریک کنن. توهماتش و صدای پسرش یک لحظه هم آزادش نمیذاشتن. " _ خیلی بیرحمی که اینطوری خورهی داشتنت رو به جونم میندازی و بعد ازم دوری میکنی... مطمئن باش یه روزی دیگه انقدر آزادانه نمیتونی تصمیم بگیری و خودت رو ازم دور کنی. " " _ کارت مثل راه رفتن روی برفه، ردپاهات روی برفها پاک نمیشن " " _ فقط خودت رو از این پروندهی لعنتی بکش بیرون، هرچقدر دستوپا بزنی بیشتر تو این باطلاق فروAll Rights Reserved