𝔸𝕌𝕋𝕌𝕄ℕ

نخ سرنوشتی که به انگشت های دو برادر خوانده متصل شده
جان آلفایی جوان که از بعد ملاقات امگای شونزده ساله زندگیش دستخوش تغییر شده بود
آیا این عشق درست بود و در انتها به وصال ختم می شد؟
[ با هم به سمت خروجی ایستگاه رفتن که همون لحظه پسری با موهای خرمایی که کمی خیس شده بود دوان دوان سمتشون اومد
مقابلشون ایستاد و درحالی که نفس نفس می زد و از سرما گونه و بینیش هاله ی محوی از رنگ سرخ داشت، لبخندی زد و گفت: سلام جان گا، من ییبوام!
جک دوتا لیوان هات چاکلت تو دست پسرشو گرفت و ییبو دستشو سمت آلفا دراز کرد
هوان گفت: جان، ییبو پسرمون و برادرته!
●
●
با دیدن پمادی که امگا در حال زدن به دستش بود متعجب گفت: داری چیکار می کنی؟
_ کمک می کنه زخم دستت زودتر خوب بشه
لبخندی که رو لب جان نشست از چشم ییبو دور نموند
_ نگو که آلفامون لوس شدن رو دوست داره؟!
وقتی ییبو به روش آورد، آروم خندید
_ اگه بگه عاشق لوس شدنه چی؟
پماد رو نوازش وار روی دستش پخش کرد و با لحن آروم جواب داد
_ اونوقت بهش میگم که خوشبحالت، چون خدا بهش یه دی‌دی داده تا حسابی لوسش کنه ]

کاپل: ییجان
ژانر: امگاورس، رمنس، اندکی انگست