یکی از روزهای نارنجی پاییزی، کوچهی سوم خیابون فلورنتیس، واقع در شهر زیبای لوناسکار؛ میزبان یه مهمون مو فرفری با چشمهای محزون سبز رنگ شد. درست با چند قدم فاصله از خونهی کوچولوی بی نور اون پرنس غمگین، کافهی چوبی گرمی وجود داشت که خونهی امن یه مرد چشم آبی بود. قهوه های مرد مهربون چشم آبی، توی فصل سرد پاییز، همیشه به دست ها و لبخندهای خیلی از ساکنین فلورنتیس گرما میبخشیدن. حالا با اومدن این مهمون ناخونده و شیرین؛ آیا ممکنه که... ممکنه که بتونن خونهی سرد و دل پژمردهی پسرک قصهی ما رو هم گرم و پر از نور کنن؟All Rights Reserved