درست وقتی همه چیز تو مه سیاهی فرو رفته بود، اون مرد..با دستای پر از تتوش..به کمکت اومد و از برزخ زندگیت نجاتت داد.. میتونستی رنگی ترین روزای زندگیتو باهاش ببینی. همیشه باورداشتی روزای خوش یه جایی به پایان میرسن و هر شادی از ته دلی یه تلخی در پیش داره ولی، هیچوقت اگر قرار بود اینطوری تقاصشو پس بدی..حتی اگه تو سیاهی غرق میشدی..از اون دستا و اون مرد کمک نمیگرفتی! Writer: tatabata Genre : dark romance, angst Character: Christian yu, youAll Rights Reserved