
مرد بزرگتر انتظار هرچیزی رو داشت، بجز راهنمایی کردن مردی که سندروم امپراطور داره. *** در دنیایی که اکثریت اون رو موهبت دار ها ادامه میکنن، انسان های خوش اقبالی با نام های "راهنما" متولد میشن؛ ولی شاید میشد از واژه ی خوش اقبال استفاده کرد حداقل قبل از اینکه دولت تمام راهنما هارو زیر سلطه و قوانین غیر انسانیش قرار بده . راهنما ها ناخواسته و طبیعتا برای رام کردن موهبت دار های افسار گسسته فرستاده شده بودن. بعضی از اونها از جامعه مخفی و در انزوا زندگی میکردن تا دولت از وجود نعمتشون مطلع نشه . اونها مانند انسان های بدون موهبت،در مناطق عادی بین جامع انسان ها زندگی ساکتی رو شروع میکردن و گاهی با انسان ها تشکیل خانواده میدادن و فرزند هاشون وارث این نعمت نحس بودن . بعضی ها هم نعمتشون رو قبول میکردن و داوطلبانه عضو ارتش میشدن ؛بک مین جه، فرزند اول بک او هان، فرمانده ی ارتشِ نظامی الفا، وظیفه ی بزرگی روی دوش هاش سنگینی میکرد . پدرش یه انسان معمولی بود و مادرش یه راهنما ؛ و شاید حدس بزنید که این یه ازدواج تجاری بود . ***All Rights Reserved