کوک یه مرد ارتشی که به دست گروه مرگ افتاده حالا نامزد او نامجون که فرمانده ارتش است خود را به هر دری میزند تا اورا از دست وی نجات دهد وی اورا به یک رقابت دعوت میکند و ... ب꯭خ꯭ش꯭ی ꯭ا꯭ز ꯭د꯭ا꯭꯭س꯭ت꯭ا꯭ن꯭: بیا اینجا جونگکوک... جونگکوک بدون هیچ حرفی همان جا ایستاد . وی گفت :این زن ها رو میبینی؟ برای نجات جونشون دارن اینطور تلاش میکنن و به شوهر هاشون خیانت میکنن ... ادما رو میبینی؟ !من دارم دنیا رو از این کثافتا پاک میکنم. وی با اسلحه ای که در دست داشت به زنی که روی بدنش بود شلیک کرد .بدن بی جان زن را روی زمین انداخت .اسلحه اش را به سمت زن دیگری گرفت :گفتم بیا جلو جونگکوک! با ترس به تخت نزدیک شد .وی عرق روی پیشانی اش را پاک کرد : حالا لباساتو دربیار جونگکوک با تعجب گفت :چی؟؟ وی به زن شلیک کرد :هر دقیقه ای که تلف کنی یکیشون میمیره جونگکوک. جونگکوک با تعجب به جنازه ی زن خیره موند :تو دیوونه ای! -اره عزیزم ... تو منو خوب میشناسی ---------------------------------------------------------------------------------- ژانر « درام ٫ عاشقانه ٫ پلیسی ٫ اسمات » شخصیت ها [ تهیونگ ٫ جونگکوک ٫ نامجون ٫ جین ٫ جیمین ٫ یونگی ٫ ییبو ٫ ژان ] کاپل اصلی«ویکوک» کاپل فرعی«یونمین،ییژان،نامجین» نویسنده : ahooraAll Rights Reserved