Blondie | Seoksoo
  • Reads 2,858
  • Votes 635
  • Parts 21
  • Reads 2,858
  • Votes 635
  • Parts 21
Complete, First published Aug 28, 2024
جاشوآ مردی که بعد فوت همسرش ، زندگیش رو بر پایه قوانین سفت و سخت بنا کرد.


 اما آیا با  ورود اون پسر مو طلایی به زندگیش ، حاضره همه چیز رو در لحظه تغییر بده؟


📎کاپل:  سوکسو
📎ژانر: درام، اکشن ، رومنس
📎وضعیت: پایان یافته


❗️Smut 
🔝 Joshua

نویسنده اصلی: @serinwhen
All Rights Reserved
Sign up to add Blondie | Seoksoo to your library and receive updates
or
#202love
Content Guidelines
You may also like
Your Love (Completed) by KimSKZOT8
15 parts Complete
➹Your Love ִֶָ کامل شده Couple: HyunLix , ChanHo Genre:Romance,Drama, Psychological، Smut پسر خوشتیپِ مو بلند که از جلوشون عبور کرد، ربکا به حالت نمایشی اشک‌های فرضیش رو پاک کرد. «امیلیا من کسی رو ندارم که این‌جوری عاشقم باشه و آخرم تنهایی میمیرم.» امیلیا نگاهی به پسری که داشت ازشون دور میشد انداخت. با صدای آرومی گفت: «با وجود اون اتفاقات، هنوز هم میاد بهش سر میزنه و کنارشه؛ با این‌که اون پسر متوجه نمی‌شه! عشقش رو تحسین می‌کنم.» امیلیا گفت: «خیلی دوست دارم داستان عشقشون رو بدونم.» _ چان بغضی که از سرِ صبح سراغش اومده بود رو پایین داد. «روتو ازم می‌گیری؟ نکن دورت بگردم من بدونِ دیدن صورت ماهت نمی‌تونم نفس بکشم.» مینهو پتو رو کنار زد و روی کاناپه نشست. «دیگه‌ نه چان، تو خیلی وقته دلیل نفس کشیدنت عوض شده!» چان متعجب پشت سر مینهو از جاش بلند شد و دنبالش رفت. «منظورت... منظورت چیه عزیزم؟» چان لحظه‌ای ترسید و نگران شد چون تقریبا هیچ چیزی از شب‌های گذشته یادش نبود، نکنه زیاده روی کرده و مینهو اونو با کسی دیده بود؟
You may also like
Slide 1 of 10
Your Love (Completed) cover
𝐂𝐨𝐯𝐞𝐫 𝐌𝐞 cover
طلوع روشنایی cover
Teddy Bear | CheolSoo cover
My Fluffy Snowball cover
Shall we play? cover
نگاه تو cover
Save me [The Devil Judge] cover
Prove IT cover
Real life and fictional life bangtan📓 ...متوقف شده  cover

Your Love (Completed)

15 parts Complete

➹Your Love ִֶָ کامل شده Couple: HyunLix , ChanHo Genre:Romance,Drama, Psychological، Smut پسر خوشتیپِ مو بلند که از جلوشون عبور کرد، ربکا به حالت نمایشی اشک‌های فرضیش رو پاک کرد. «امیلیا من کسی رو ندارم که این‌جوری عاشقم باشه و آخرم تنهایی میمیرم.» امیلیا نگاهی به پسری که داشت ازشون دور میشد انداخت. با صدای آرومی گفت: «با وجود اون اتفاقات، هنوز هم میاد بهش سر میزنه و کنارشه؛ با این‌که اون پسر متوجه نمی‌شه! عشقش رو تحسین می‌کنم.» امیلیا گفت: «خیلی دوست دارم داستان عشقشون رو بدونم.» _ چان بغضی که از سرِ صبح سراغش اومده بود رو پایین داد. «روتو ازم می‌گیری؟ نکن دورت بگردم من بدونِ دیدن صورت ماهت نمی‌تونم نفس بکشم.» مینهو پتو رو کنار زد و روی کاناپه نشست. «دیگه‌ نه چان، تو خیلی وقته دلیل نفس کشیدنت عوض شده!» چان متعجب پشت سر مینهو از جاش بلند شد و دنبالش رفت. «منظورت... منظورت چیه عزیزم؟» چان لحظه‌ای ترسید و نگران شد چون تقریبا هیچ چیزی از شب‌های گذشته یادش نبود، نکنه زیاده روی کرده و مینهو اونو با کسی دیده بود؟