-ویژن- نویسنده: پریماه کاپل: ویکوک ژانر: سکرت خلاصه: -تو اعتقادی به خدا نداری. جونگکوک رو به روی مرد بزرگتر ایستاده بود و به لطف بوت های چرم مشکی رنگش، اختلاف قدی شون حالا به چشم نمیومد. دست هاش رو داخل جیب اوِرکت مرد کرد و زمزمه وار بهش گفت. -دارم پاییز. من ایمانم به توئه، نگاهم روی توئه. میگه و اجازه میده سیگار بین لبش به رقص بیفته. -من به تو باور دارم، به وجودت و هرچی که من رو به تو وصل میکنه. مرد بزرگتر میگه و این اعتراف رو صادقانه جاری میکنه، همه چیز به این سادگی براش خلاصه میشه. خدا، شیطان، بهشت و جهنم براش رنگ می بازن وقتی پسرش توی آغوشش آروم میشه و اینطور پیشونی تکیه میده به سینه اش. "با من تمام شهر رو قدم بزن." حالا به خواسته ی پاییز، چند کوچه دیگه رو شونه به شونه پایین میرفتن، منهتن پوشیده از یه برف سبک بود. -کائنات اینطور کار نمیکنه، ته. برف صدای شهر رو دزدیده و یه زمزمه برای شنیده شدنش کافیه، حتیٰ یه نیم نگاه. کیم تهیونگ، هرگز دلیلی برای دعا نداشت، تا قبل از اینکه پاییزش رو بشناسه و حالا فقط برای اون مؤمن بود. -نه؟ پس برام بگو چطور کار میکنه. سیگار رو با دو انگشت میانی و اشاره ش میگیره و دودش رو بیرون میده و عطر فصل پسرش رو نفس میکشه. -چون برای اینکه بتونم لمست کنم، حاضرم با آب مقدس غسل کنم.
10 parts