گلـوله خونیـن🩸 تاریکی، خون و بیماری... صدای جیغ دخترهای جوان و عربده مرد های میانسال گوش های مشتاق ارباب رو قلقلک میداد... خون، قتل و قهقهه های بلند... تمام تنم میلرزید و هراس داشتم... هراس و وحشت از اتفاقی که به نوبت برای دیگری رخ میداد... خون هایی که مکیده میشدند، گردن هایی که بریده میشدند و خون هایی که اسپل ها و طلسم ها رو قدرت میبخشید... هراس از اینکه ما انسان های عادی با دیدگاه ساده نبودیم... ما، ما بودیم... هیولاهایی همچون ارباب اما نه تشنه خون... بلکه تشنه دریدن شکم های پر و قدرت گرفتن از طعم قلب های تپنده انسان ها... ارباب میدرید و خون میخورد اما از ما... مایی که هنوز هم هیولا بودیم" ژانـر- معمـایی، ماوراطبیعه، رومنس دارای محدودیت سنی🔞 با همراهی کاپل چانبـک و نویسنـدگی السـا ࿐ཽ༵💀 @WildBeauty_FicAll Rights Reserved