°•تمام شده•° سرمو پایین انداختم و زیر لب سعی کردم بگم:ب...ب....ببخش...شید... نمیتونستم درست حرف بزنم ولی کوک حرفمو فهمید و سرشو تکون داد...نگاهشو به من داد و گفت:خداروشکر که میتونی حرف بزنی... آه آرومی کشید و ادامه داد:اون لحظه که داشتم این کارارو میکردم با خودم فکر میکردم که نکنه دیگه صداتو نشنوم و منو سریع بغل کرد...All Rights Reserved