داستان ما: جایی که حراس از شنیدن اسم پادشاه چوسان و چین دارند،امگایی پیدا میشه که بدون حراس به چشم هاش نگاه میکنه. جایی که آلفایی به بزرگی و ابوهت او منتظر میماند تا او سخنش را کامل کند. جایی که امگای داستانمان نیاز دارد تا عزیز شود ،تا مورد عشق قرار بگیرد. جفتش این نیاز را تامین میکند . ولی امگا میداند جفت اوست یا نه؟ ژاپن برای اتحاد تک امگای خاندان را فدا میکند؟ تهکوک،یونمین،نامجین رومنس،جنایی،تاریخی،امگاورس،درام،اسمات