"زمستان ابدی" اینجا یه دنیای جدید بود، دنیای سفیدی که برخلاف ظاهر سپید و سردش پر از گرمای خون بود، خون قرمز رنگی که برف های سفید رو رنگی میکرد بکهیون گرگی بود که از تمام این ها خسته شده بود و خودش رو توی تنهایی هاش غرق کرده بود و به دعا میپرداخت، چی میشه اگه یه روز مجبور بشه از منطقه امن خودش دور بشه و با گرگه دیگه ای بنام پارک چانیول ملاقات کنه؟ چانیولی که تماما برخلاف اون بود و فقط با یک نگاه عاشق اون گرگ سفید و زیبا شده بود... . قسمتی از داستان: _چرا به درگاهشون دعا میکنی؟هیچکس گوش نمیده، هیچکس نجواهای قشنگت رو نمیشنوه بکهیون _چون... _شش... چیزی نگو،چطوره به جای همه این ها امگای من بشی؟ . کاپل ها:چانبک❄️کایسو❄️هونهان ژانر: فانتزی❄️رمنس❄️امگاورس❄️اسمات❄️امپرگAll Rights Reserved