کیم تهیونگ، پسری که باهوشه و از بچگی توی دزدی و خلاف استعداد عجیبی داشته. چی میشه اگر بانک مرکزی سئول رو بزنه و پرونده اش بیوفته دست بهترین سرهنگ سئول، کیم لیم یونگ که از قضا پدر تهیونگ هم هست؟ در آینده چه راز هایی کشف میشه؟ شایدم کیم تهیونگ با کسی وارد ماموریتی بشه که کلا سرنوشتش رو تغییر بده؟! کسی چه میدونه؟ شاید اونقدارا هم زندگی بهش اسون نگیره! شاید زهر حقیقت بیشتر از تحمل اون ها باشه... حقیقتی که تا الان پنهان شده! برشی از داستان: " با بی خیالی همیشگی اش کارت مخصوصش را نشان بادیگارد کنار در داد؛ هویتش تایید شد، دست هایش را داخل جیب شلوار جینش برد، قدم زنان به سمت اتاق رفت و در را پشت سرش بست،همین که سرش را بالا آورد با مروارید هایی که منبع اکسیژنش بود روبه رو شد. زمان متوقف شد، خون در رگ هایش یخ زد و نفس کشیدن را از یاد برد. با چشم هایی لرزان به آن مروارید های مشکی و ناامید نگاه کرد. وحشت تمام وجودش را فرا گرفته بود چون اتفاقی که قرار بود تا چند لحظه ای دیگر برای دانهبرفش بیوفتد مشخص نبود و این فقط او بود که میتوانست سرنوشتش را مشخص و تایین کند..." کاپل: تهکوک، یونمین نویسندگان: لیانا، والریا طراحان: لونا، نوا زمان آپ : شنبه، دوشنبه، چهارشنبه ( ممکنه در روز های دیگه ای هم آپ بشه )(CC) Attrib. NonComm. NoDerivs