با چشمانی که ناراحتی درونش موج میزد به مردی که با چشمان ابری به انتهای تالار خیره شده بود گفت. -چندسال گذشته؟ درحالی که اشک های شورش را با پشت دستش تمیز میکرد،بدون نگاه کردن به آن چشمان قرمز رنگ دم زد. ـهزار و پانصد و سه سال و دوماه و ده روز و سه ساعت و بیست دقیقه که اون نیست! بدون برداشتن نگاهش از مرد مو سفید،با لبخند دم زد. -اگه بگم دوباره متولد شده چی؟ 📜 Fic: Destroyer : Destiny 📜 Couple: Hunhan 📜 Genres:Historical,Fantasy,Romance,Dram 📜 Writer: JuoiswuВсе права защищены
1 часть