توی این بوک تجربیات مختلف خودم و حتی بعضی از نویسنده های بزرگ رو بررسی میکنیم تا در نهایت بتونیم به پله بالاتری از نوشتن صعود کنیم
!سخت ولی شدنیه
این بوک فقط مخصوص نویسنده ها نیست، همه افرادی که با نوشته و نوشتن سر و کار دارن میتونن ازش استفاده کنن
حتی اگر نویسنده نباشین با خوندن این بوک میتونین به ترفندهای مختلفی که نویسنده مورد علاقه تون به کار میبره تا شما رو بیشتر به وجد بیاره پی ببرین یا میتونین خودتون ایده پردازی کنین و با دیگران به اشتراک بذارین
این بوک قراره بعضی رازهای دنیای نوشتن رو باهاتون به اشتراک بذاره و اولین چیزی که یادم ون میده اینه که این دنیا خیلی پیچیده تر، بزرگ تر و زیباتر از چیزیه که تصورش رو میکردیم
کیم تهیونگ الفایی که هنوز نتونسته عشق گذشته خودشو فراموش کنه و هر روزِ خودشو، با دلتنگی برای امگاش میگذرونه....با تمام حسرت ها و درد های نبودنش......
جوری که تمام محبت عشق رو از قلبش بیرون کرده....
یعنی روزی میرسه که دوباره احساساتش بیدار بِشن؟
میتونه اون عکس ها و خاطراتو کنار بزاره؟
دوباره عاشق میشه؟
■□ قسمتی از داستان□■
نامجون: هواستون کجاست ؟
پسر که بخاطر درد بیش از حد پاهاش خم شده بود دستشو بالا اورد و ضعیف زمزمه کرد: ب...بخشید.
اما وقتی نگاه پسر بالا اومد.
زمان بین دونگاه متوقف شد.
تهیونگ مستقیم به اون چهره نگاه میکرد.
نفسش حبس شده بود...... این غیر ممکن بود...تپش قلبش!.....اون لرزش.....
حسش میکرد.....
□■□
کاپل: vmin#
ژانر : رمنس _ قسمتی از زندگی _ امگاورس _ اسمات
■□امیدوارم از این داستان لذت ببرین□■