دو قطبی
  • Reads 5
  • Votes 1
  • Parts 1
  • Reads 5
  • Votes 1
  • Parts 1
Ongoing, First published 3 days ago
1 new part
من ترسناک نیستم.. فقط زودباور نیستم.. ترسو نیستم.. احمق نیستم... دیر اعتماد میکنم و عجول نیستم... دلم کف دستم نیست و عاقلم...
من نگین هستم... نیمه‌ی تاریک وجودم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگین به من میگه عجول.. میگه زیاد میخندم... میگه مهربون بودنم به ضررمه... میگه آدما لایق عشقی که بهشون میدم، نیستن... اما من همینم...
من نگاه هستم.. نیمه روشن وجودم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خلاصه:

تک دختر رئیس مافیا یه دو قطبیه... دو قطب متفاوت که روبه‌روی هم هستن... دوتا اسم داره و عاشق دوتا آدم متفاوته... نگاه قطب مثبته و عاشق پسرِ رفیقِ پدرشه... نگین قطب منفیه دختر که عاشق پسرعموی ترسناک و سردشه... دختر دوقطبی که هر قطبش، عاشق کسی مثل خودشه...

میلاد، پسری که مهربون و فداکار و عاشقه... عاشق دختر دو قطبیه رفیق پدرشه... در کمال تعجب عاشق هر دو قطب دختره و اون دختر بینهایت براش جذابه...

کیان، پسری ترسناک و بی رحم که همه ازش ترس دارن و عاشق دختر عموی دو قطبیشه... اما از قطب مثبت دختر متنفره...

حالا چی‌میشه اگه میلاد دختر رو بدزده و مال خودش کنه؟ آیا میتونه با هر دو قطب دختر کنار بیاد؟ آیا نگین هم مثل نگاه عاشقش میشه؟

همه چیز مشخص خواهد شد...
All Rights Reserved
Sign up to add دو قطبی to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1) by Dreamer066
50 parts Ongoing
عشق مثل لیسیدن عسل از لبه‌ی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زن‌ها مهربان نیست. امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره. امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه. اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پرده‌ای از دروغ‌های هفت رنگ پنهان شدن... تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه. رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا. مارکو رومانو. یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث. مردی که سال‌هاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنه‌های تاریک گذشتش رها کرده. چطور ممکنه قلب مُرده‌ای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟ این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکن‌اش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره: " من آدم‌های دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."
fₒᵣcₑd ₘₐᵣᵣᵢₐgₑ:ازدواج اجباری💍🔇 by 4xiuyclytj
22 parts Ongoing
بخشی از فیک: پدر جیمین:الفات از خارج برگشته جیمین:... پدر جیمین:هی واقعا مشتاق نیستی بعد سال ها نبودنش بری برای دیدنش جیمین:بابا من شیش سالم بود که اون رفت خارج من حتی قیافشم یادم نمیاد پدر جیمین:بلخره که اون بعد ۱۹ سال برگشته کره تو امگاشی وظیفه توئه که بری به دیدنش جیمین:اون..آلفای.. من..نیست(بخش بخش) ___________________________________________________________________________ یونگی:تو فقط برای بدنیا اوردن توله های من اینجایی پس توهم عشق و عاشقی به سرت نزنه جیمین:... ___________________________________________________________________________ پدرجیمین:اون آلفای توئه به علاوه تنها آلفای سلطنتیِ پس میتونه هرکاری که میخواد باهات بکنه پس دیگه اینجا نیا و شکایت نکن چون تو قرار نیست هیچوقت طلاق بگیری این حرف منه و اینجام حرف حرف منه ___________________________________________________________________________ ژانر:اینکه چی پیش بیاد تعداد پارت:نامعلوم وضعیت اپ:سریع اپ میکنم البته اگه حمایت بشه وگرنه شاید کم پس بستگی به ووت و کامنت هایه که میزارید البته فالو کردنتونم کم بی تاثیر نیست و اینکه به حمایتتاتون شدیدن نیازه:)
You may also like
Slide 1 of 10
جيتني مثل الشروق اللي محى عتم الليالي cover
Amygdala  cover
تُو تنها متعلّق به منی! | Ongoing S² cover
The fifth sense cover
mi.. sin♡[Kookv]  cover
نت های شبانه  cover
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1) cover
🚷 MY RED BALLERINA🚷 cover
𝑴𝒚 𝒘𝒆𝒓𝒆𝒘𝒐𝒍𝒇 𝒅𝒂𝒅𝒅𝒊𝒆𝒔🐺🪽 cover
fₒᵣcₑd ₘₐᵣᵣᵢₐgₑ:ازدواج اجباری💍🔇 cover

جيتني مثل الشروق اللي محى عتم الليالي

15 parts Ongoing

تبدأ أحداث روايتي عند البطله نجَـد اللي تكون عايشه في المدينه و بيوم امها وابوها يقررون يسافرون لسبب بنعرفه في الروايه ويخلون البطله وأخوها في بيت جدها اللي في الديره وآخر الليل تقرر تروح عند " البِل " وتحصل البطل جالس مع ناقه ويدخل عليهم جدهم ومن هنا تبدأ الأحداث ...🔥!