دشمنی دیرینه ای که بین دو قبیله وجود داره و شاید همین باعث اشنایی دونفر بشه دونفری که فقط تظاهرن. فرمانده و امگاش که همیشه یه ماسک بی تفاوتی رو چهرشون میزارن اما در واقع خواستار محبتن. محبتی از جنس عشق و علاقه، چیزی که هیچوقت نداشتن. الفایی که تمام زندگیش بدون دیدن جفتش عاشقش بوده و همه خواستش از زندگی دیدن جفتش و داشتن خانوادست. امگایی که همیشه طرد شده و حتی یادش رفته که یه امگاست. فقط تنها بوده و مجبور بوده خودش پناه خودش باشه هردو نیاز به عشق دارن، هردو خانواده میخوان. پس چرا جلوشون رو بگیریم؟ .... «تو تنها خواسته من از زندگیمی، ادونیس.» «زخمای بدنت باعث میشن برام مثل مجسمه خدایان باشی، اما اینکه هیچوقت پیشت نبودم تا روشون بوسه بکارم باعث میشه یه قسمتی از قفسه سینم تیر بکشه که حتی تا قبل تو نمیدونستم وجود داره» «چشمای درشتت کهکشانمه. میخوام ستارههای داخلشو وقتی بدنت رو فتح میکنم بشمارم. صدات، نفسات، چشمات ، لبخندت ؛ همه چیزت برای قلبم زیادیه» کاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: یونمین ، نامجین ژانرها: امگاورس،عاشقانه، انگست، اسمات، فانتزی ، رومنس، کمدی (نباید کمدی باشه ولی من کمدیش میکنم) تایم اپ: پنجشنبه و جمعه هرهفته(CC) Attribution-ShareAlike