
«میدونی جونگکوکا، از همون اولی که دیدمت، متوجه شدم که با بقیه فرق داری.» یونگی نفس عمیقی کشید و ادامه داد:«هروقت نگاهت میکردم، یا باهات حرف میزدم، وقتایی که کنار هم مینشستیم و باهم تنها بودیم، دقیقا مثل الان.» هنوز هم دوربین تصویر ماهی ها رو نشون میداد، بزرگ و کوچیک، قرمز و آبی و مشکی، و تکه نون هایی که روی آب ریخته شده بود. «ته دلم یه حسی داشتم، حس... حس-» ـ از وانشات ~~~~~~ couple: yoonkook Genre: romanc, angst, dramaAll Rights Reserved
1 part