
[اولین بارها همیشه به یادماندنی بودند مانند اولین نگاه، اولین بوسه، اولین عشق، اولین لمس، اولین لبخند، اولین رویا، اولین تلاش، اولین زخم و.. این زمان بود که دردناک یا دلشنین بودن آنها را مشخص میکرد اما جونگکوک یقین داشت، در همین اندکلحظههایی که گذشت، اولین باری که تهیونگ را پر از آشفتگی میدید و آتش خشمش با زخمزبانهایش زبانه میکشید، قرار بود جزء دستهی اولینبارهای تلخ از آنها یاد کند.] ⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆⋆ [هر زمان میخواستم آرزویی داشته باشم، یک نگاه به آسمان کافی بود تا بنگرم که چگونه هیچ ستارهایی برای برآوردهشدنِ این آرزو وجود ندارد. آرزوهای من نامعقول بودند یا ستارهها در سرنوشت 'من' جایی نداشتند؟] 「کاپل: ویکوک」 「ژانر: امگاورس، رمنس،روزمره، انگست، اسمات」All Rights Reserved