سرنوشت/Fate/VKOOK
  • Reads 379
  • Votes 93
  • Parts 3
  • Reads 379
  • Votes 93
  • Parts 3
Ongoing, First published Jan 24
Mature
3 new parts
داستان ما:

هیچ کس از اینکه قراره دنیا چی براش رقم بزنه خبر نداره.

جونگکوک هم یکی از همون آدما...

پسری ساکت و آروم که سرش تو کار خودشه.

و توی دنیای بزرگ سئول دنبال کاری میگرده که با علاقه براش درس خونده.

از اون طرف،جایی که دنیا رو دست مردی به اسم کیم تهیونگ میچرخه.
صاحب برند بزرگ «ویکتور،وی(Victor،V)»

مردی دور از وابستگی.

سرنوشت چی براشون رقم میزنه؟

جئون جونگکوک توی مصاحبه قبول میشه؟



ژانر:رومنس،درام،اسمات،انگست و....

کاپل اصلی:ویکوک

کاپل فرعی:یونمین،نامجین،جیهوپvsدختر.



به قلم نعناع برای ریحون هاش.
All Rights Reserved
Sign up to add سرنوشت/Fate/VKOOK to your library and receive updates
or
Content Guidelines
You may also like
Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOK by thshsam
31 parts Ongoing
couple:vkook,namjin,secret genre:Omegaverse،action,mafia یه کلمه در زبان ایگبو هست به نام«Ọkara efu» یعنی کسی ک تورو کامل میکنه، وقتی که نباشه نصفه و نیمه میشی و زندگیت بی معنیه کیم تهیونگ انیگمای قدرتمندی که بر سه کشور ژاپن ،کره و روسیه حکمرانی میکرد سر یک لج و لجبازی جونگ کوک الفای خون خالصو مارک میکنه البته شاید فقط یک لج و لج بازی ساده درمیون نبود تهیونگ قدمی به عقب برمی‌دارد، انگار که تازه هوا برایش سنگین شده. چشمان نقره‌ای‌اش روی گوشی توی دست جونگ کوک ثابت می‌ماند، پیام هنوز روی صفحه روشن است: "محل اختفاشو پیدا کردم. امشب کارشو تموم می‌کنیم." نفسش را بیرون می‌دهد، اما این‌بار نه از آرامش، بلکه از خنجری که توی قلبش فرو رفته. نگاهش را بالا می‌آورد و به کوک خیره می‌شود. "پس این بودی تو؟ شکارچی؟" جونگ کوک هیچ‌چیز نمی‌گوید. نمی‌تواند. فقط دهانش باز و بسته می‌شود، انگار که دنبال کلمه‌ای برای نجات خودش باشد. تهیونگ پوزخند می‌زند. "لعنتی... می‌دونی خنده‌دار چیه؟ یه جایی تو این بازی لعنتی، واقعا فکر کردم شاید... شاید واقعیه." صدایش آرام است، ولی توی هر کلمه‌اش یک دنیا شکسته‌شدن موج می‌زند. جونگ کوک یک قدم جلو می‌آید. "اجازه بده توضیح بدم، این اون چیزی نیست که فکر می‌کنی."
𝘈𝘤𝘵𝘰𝘳-! by ianstarboy7
36 parts Ongoing
꒰ 𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘 ꒱ _منو دوست نداشته باش!خب!؟نمیبینی چه گندی زدم تو زندگیت؟!تو زندگیمون!؟من جز لاشی بازی چیکار کردم برات که منگنه شدی به زندگی من وقتی حداکثر عمر یه آدم تو زندگی من سه ماهه!؟ هیچ آدمی نتونست تو زندگی من دووم بیاره تو چرا موندی؟ چرا هنوز میگی دوستت دارم؟! شونه هاش با خستگی پایین افتاد.نفس عمیق و پر بغضی کشید و سعی کرد لب بزنه،اما بغض لعنتی بهش اجازه صحبت نمیداد.چشم هاشو با درموندگی به مردش دوخت و با وجود توده ی توی گلوش پچ زد _چون دوستت دارم... سکوت کرد...با درموندگی به چشمای خیس و لرزون مقابلش زل زد و چشماش رو با عذاب بست. دستش و از دست های سردش بیرون کشید.به کناری هلش داد و به سرعت به سمت ماشینش رفت.نمیخواست این مکالمه ی لعنتی رو ادامه بده. اما لحظه ی آخر،مکث کرد.برگشت و نگاهی به صورت دلگیرش انداخت. پسرش،همسرش،دست هاشو با لرز و بی پناهی دور خودش حلقه کرده بود تا از سرما و تنهایی نلرزه. با بی قراری و بغض نگاهش میکرد. طاقت نیاورد....لعنتی.نمیتونست!مشتی به ماشینش کوبید.راه رفته رو برگشت. دو قدم باقی مونده رو سریع طی کرد.کمر باریکش رو به زندان بازوهاش دراورد و لحظه ی بعد،این پسر کوچیکتر بود که توی آغوشش حبس شده بود.اصلا فاک به همچی.
You may also like
Slide 1 of 10
Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOK cover
Sweet Sin cover
Blueberry cover
Lost |kookv| cover
جيتني مثل الشروق اللي محى عتم الليالي cover
𝓝𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 cover
𝘈𝘤𝘵𝘰𝘳-! cover
𝑴𝒚 𝒍𝒊���𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒍𝒐𝒗𝒆💙 cover
Name : magic of green cover
SWITCH cover

Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOK

31 parts Ongoing

couple:vkook,namjin,secret genre:Omegaverse،action,mafia یه کلمه در زبان ایگبو هست به نام«Ọkara efu» یعنی کسی ک تورو کامل میکنه، وقتی که نباشه نصفه و نیمه میشی و زندگیت بی معنیه کیم تهیونگ انیگمای قدرتمندی که بر سه کشور ژاپن ،کره و روسیه حکمرانی میکرد سر یک لج و لجبازی جونگ کوک الفای خون خالصو مارک میکنه البته شاید فقط یک لج و لج بازی ساده درمیون نبود تهیونگ قدمی به عقب برمی‌دارد، انگار که تازه هوا برایش سنگین شده. چشمان نقره‌ای‌اش روی گوشی توی دست جونگ کوک ثابت می‌ماند، پیام هنوز روی صفحه روشن است: "محل اختفاشو پیدا کردم. امشب کارشو تموم می‌کنیم." نفسش را بیرون می‌دهد، اما این‌بار نه از آرامش، بلکه از خنجری که توی قلبش فرو رفته. نگاهش را بالا می‌آورد و به کوک خیره می‌شود. "پس این بودی تو؟ شکارچی؟" جونگ کوک هیچ‌چیز نمی‌گوید. نمی‌تواند. فقط دهانش باز و بسته می‌شود، انگار که دنبال کلمه‌ای برای نجات خودش باشد. تهیونگ پوزخند می‌زند. "لعنتی... می‌دونی خنده‌دار چیه؟ یه جایی تو این بازی لعنتی، واقعا فکر کردم شاید... شاید واقعیه." صدایش آرام است، ولی توی هر کلمه‌اش یک دنیا شکسته‌شدن موج می‌زند. جونگ کوک یک قدم جلو می‌آید. "اجازه بده توضیح بدم، این اون چیزی نیست که فکر می‌کنی."