Bretta | Vkook
  • Reads 47
  • Votes 13
  • Parts 3
  • Time 3h 10m
  • Reads 47
  • Votes 13
  • Parts 3
  • Time 3h 10m
Ongoing, First published Jan 27
3 new parts
در حال آپ (ویکوک ورژن)

خلاصه: کیم تهیونگ یکی از مخوف‌ترین رئسای یاکوزا، بعد از سالها برای بازی نامعلومی به صحنه برگشته و جئون جونگکوک، مردی با قلب شکسته از عشق از دست رفته‌اش، قراره اولین مهره‌ی انتخابی برای بازی توی صفحه‌ی شطرنجش باشه. جئون جونگکوک که وانمود می‌کنه فقط یه افسر پلیس معمولیه و عطش انتقام درست مثل آتیش زیر خاکستر، سالهاست که مخفیانه اعماق قلبش رو میسوزونه.. اما آیا جونگکوک موفق میشه آتیش انتقامِ توی قلبش رو خاموش کنه؟ 
_______

اسلحه رو جلوی صورتش گرفت و گفت میبینی؟ میدونی خالیه اما بازم ترسناکه.. چون اسلحه ذات و ماهیت کشنده‌ای داره! درست مثل من..

Wr: Ba_harn
Main couple: vkook
Genre: Angst, criminal, mafia, police, romance, smut, tragedy
All Rights Reserved
Sign up to add Bretta | Vkook to your library and receive updates
or
#28btssmut
Content Guidelines
You may also like
You may also like
Slide 1 of 10
Crestfallen |سرافکنده| Vkook cover
LET THE GAMES BEGIN • squid game [EDITING] cover
Angelic - Rafe Cameron cover
𝙘𝙡𝙤𝙨𝙚 𝙩𝙤 𝙮𝙤𝙪 • 𝙧𝙖𝙛𝙚 𝙘𝙖𝙢𝙚𝙧𝙤𝙣 cover
Payback|KV| cover
Naruto: Copy System cover
Masked Obsession cover
"𝐀𝐒𝐋𝐄𝐄𝐏"(VKOOK)  cover
Agape cover
ᴇʟʏꜱɪᴀɴ | BNHA cover

Crestfallen |سرافکنده| Vkook

18 parts Ongoing

𖤍 Couple : Vkook 𖤍 Genre : Mafia_romance_smut_Psychology - چرا باید همچین حسی بهت داشته باشم ؟چیزیه که نمیتونم بگم...نمیتونم توضیحش بدم. - تو توی من چی میبینی تهیونگ ؟ - نور جونگکوک...خیلی زیاد...هرگز همچین نور درخشانی ندیده بودم. هربار که میکشت، مرگ رو ملاقات میکرد .از نزدیک. مردمک چشمهای قهوه ای رنگش،به نرمی گشاد شد. درست شبیه یه چاله عمیق که برای بیشتر دیدن، رشد میکرد. خونهایی که پاشیده میشد و توی هوا پرواز میکرد انعکاس واضحی توی مردمکهای گشاد شدش، به جا میذاشتن. هنوزهم ضربان قلبش طبیعی بود.بدون هیچ نوسانی... اولین قطره خون روی پوست صورتش نشست و با تمام وجودش اون گرما و مرگی که به واسطه زندگی متولد شده بود رو حس کرد. پلک‌هاش رو‌ روی هم گذاشت و چشمهاش رو بست.همه چیز کند پیش میرفت... لرزش پلک‌هاش و به آرومی شدت گرفتن ضربان قلبش تنها نشونه هایی بودن که میگفت باید بره عقب...