
ده هزار سال قدم زدن در تاریکی، ده هزار سال گریز از مرگ. راینر، خونآشامی که زمان را پشت سر گذاشته، دیگر جایی در میان موجودات شب ندارد. آنها از او وحشت دارند، از چیزی که هست، از چیزی که شاید روزی باشد. پس او را طرد کردند، دور انداختند، به سرزمینی پستتر، به دنیای انسانها-موجوداتی ضعیف، ناتوان، و غافل از آنچه در سایههایشان کمین کرده است. اما راینر شکارچی نیست. او نظاره میکند، اما نه برای کشتن. در میان انسانهایی که از وجودش بیخبرند، به دنبال چیزی است که هیچگاه نیافته-دلیلی برای بودن، پایانی برای سرگردانی بیپایانش. شاید این بار، میان دنیایی که بویی از تاریکی نبرده، پاسخی برای نفرین ابدیاش پیدا کند.All Rights Reserved