نمیدانم. بوی گلها بود یا جادوی صدای تو، شاید هم ترسِ گم شدن در این ویرانگی ذهن و شلوغی شهر. هرچه بود مرا به دست های خود راهیِ گلخانهای کرد که تمام جانم در تکه تکهاش معنا گرفت. گلخانهای که برای من، با تو شد جان و اما، تو رفتی. من ماندم و جانی که روح نداشت. من ماندم و گلها. بازگشتم به خود. بازگشتی وهمآلود به منِ پیش از تو. عزیزِجان، بگو بازخواهی گشت، میمیرم من در این ویرانه بی تو. قلبِسبز؛ ژانر: تخیلی،عاشقانه،کلاسیک. کاپل:لری.All Rights Reserved