«بارون سئول خیابونا رو شست، اما تهیونگ رو غرق کرد. یه شب معمولی، یه انتظار ساده-تا وقتی ون سیاه اونو دزدید و تو عمارتی ترسناک پرتش کرد. جونگکوک، با زخمی خونچکون و لبخندی که یخ میزنه، ازش چیزی میخواد که تهیونگ قسم خورده بود دیگه بهش دست نزنه: تیغ جراحی. گذشتهش مثل سایه دنبالشه، و هر بخیه یه راز سیاهتر رو باز میکنه. فرار؟ تسلیم؟ نه-این یه بازی خطرناکه که فقط یه برنده داره. آمادهای ببینی کی زنده میمونه؟»All Rights Reserved