«تک تک خاطراتمون رو مینویسم و برات میخونم ، شاید یادت بیاد که چقدر برام ارزشمند بودی.»
بهنظرت چیزی به اسم عشق واقعی وجود داره؟
یا در نهایت، همهی ما فقط برای کمی دوست داشته شدن، التماس میکنیم؟
_
تمام زندگی چانگبین برنامه ریزی شده بود ، چه زمانی که خانوادهاش کشته شدن و چه زمانی که مجبور شد برای مدیر گروه سئو شدن با پسر ارشد گروه هوانگ ازدواج کنه اما...این واقعا همه چیز بود؟
چون زندگیش به شکلی دراومد که اگر از بالا بهش نگاه میکردی فقط گودال سیاهی میدیدی که انتهاش نامعلوم بود.
-« خاطرات چیزیان که بهت احساس انسانیت میدن، مسیر میدن، هویت میدن ، زندگی میدن! حالا میتونی تصور کنی بدون اونها من توی چه باتلاقی گیر افتادم؟»
_
Genre: Psychological, Romance, Drama, Angst, AU , mystery
Couples: changjin , minsung , jeonglix
از روی چپترای اول قضاوت نکنید.💞
"من نیاز دارم توی این هیجانات عشقی که نمیدونم فرجامی براش هست یا نه، تو رو کنارم داشته باشم. حرارت وجود دل انگیزت رو درست کنار دستم، وقتی وسط خیابون خلوت نشستیم و به ستاره ها نگاه میکنیم، حس کنم. نیاز دارم جوری مدام پیشت باشم تا دیگه چیزی مثل دلتنگی درونم باقی نمونده باشه. فقط و فقط تو باشی. تویی که از هر چیزی نزدیک تر و دور تر به من هستی. و وقتی آفتاب جلوی صورتهامون طلوع کرد، چشمهای تیره رنگ زیبات رو میبوسم تا اونها رو ببندی. که این روزگار کینه توز، هیچوقت توانایی تحمل دو خورشید توی آسمون رو نداره. تو خورشیدم باش و من یخی که تو رو ستایش میکنه و عاشقت شده... تو همه چیز باش و من هیچ که اگه تو همه چیز باشی، چیز دیگهای از این دنیا نمیخوام. جز تو که همه چیز هستی. همه چیز من!"
𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑴𝒊𝒏𝑺𝒖𝒏𝒈
𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆, 𝒇𝒍𝒖𝒇𝒇, 𝒅𝒓𝒂𝒎
𝑼𝒑 𝒅𝒂𝒚𝒔: 𝑾𝒉𝒆𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒂 𝒃𝒖𝒕𝒕𝒆𝒓𝒇𝒍𝒚 𝒇𝒍𝒊𝒆𝒔 𝒊𝒏 𝒉𝒊𝒔 𝒔𝒕𝒐𝒎𝒂𝒄𝒉