
حسادت نویسنده:dastsnmarz کاپل:ویمینکوک ژانر:عاشقانه،تریسام،اسمات،جدایی اپ:شنبه ها بحثشون شدت گرفته بودو تقریبا داشتن دعوا میکردن و اهمیتی به کوچولوشون که از ترس تو خودش جمع شده بود نمیدادن ناگهان تو اون تاریکی جاده نور زیادی سمتشون اومدو برخورد بدی با هم کردند. راننده ماشین سنگین پایین اومدو سمت اون سه رفت میخواست مطمئن بشه همشون مردن تا به رییسش خبر و برسونه پول خوبی که بتونه قرضاشو پس بده بگیره،اون دو نفر بعد از برخورد کردن درجا جونشونو از دست داده بودن،نگاهی به کوچولو انداخت اون دستشو سمت مرد دراز کرده بودو ازش کمک میخواست برای نجات دادن پدر مادرش اما راننده فقط به اون خیره بودو منتظر مرگش بود ناگهان چشماش بسته میشه و دستاش اروم اروم پایین میاد و راننده مطمئن میشه که دیگه اون خانواده وجود نداره. گوشیشو درمیاره و تماسی میگیره ▪︎رییس،انجام شد ~مطمئنی همشون مردن؟؟هیچکدومشون نباید زنده باشن ▪︎بله رییس مطمئنم،بچشون یکم بیشتر از خودشون جون داد ولی کار اونم تموم شد ~باشه،برات واریز میکنم تماسو قطع کرد بعد از پیام واریزی سوار ماشین شدو از اونجا دور شد غافل از اینکه بچه نمرده بودو فقط بیهوش شده بود،اون بچه کسی نبودجز......All Rights Reserved