
«اگه دستم به اون امگا برسه، بدون هیچ تردیدی یه گلوله توی مغزش خالی میکنم...» 🩸💔 خلاصهی داستان: آیزاک که تموم زندگیش رو به عنوان یه بتا گذرونده؛ توی یه ماموریتِ مخفی که برای به دام انداختنِ یه خلافکار خطرناک به اسمِ فلیکس فلیسـه، به طور غیر منتظرهای متوجه میشه که یه امگاست. آیزاک تنها و بدونِ هیچ چارهای توی اون موقعیت وحشتناک، منتظر یه کمکه. توی اون شرایط وخیم، خیلی ناگهانی یه نفر پیدا میشه تا بهش کمک کنه، و اون شخص دقیقا همون کسیه که آیزاک برای کشتنش اومده... چهار سال بعد، آیزاک فقط یه مرد معمولیه که دنبالِ یه زندگی آرومه، اما چی میشه اگه اون مرد خطرناکی که آیزاک از دستش فرار کرده بود، خیلی یهویی جلوش سبز بشه؟ ارائهای از چنل ریفل لند ✨ آدرس چنل تلگراممون برای زودتر خوندن پارتای آینده: @Rifel_Land @The_Kangs_YeesuAll Rights Reserved