خلاصه ای ندارم براش
تصمیمی بود که ناگهانی...
جرئت از کجا اومد؟؟
نمیدونم...فقط قلم در دست نوشتم ...
از درونم مینویسم از افکارم از آنچه که نگفتم ....
حتی از آنچه که نیاز نبود حتی بگویم
همه چیز از یک شب سرد شروع شد،شبی که قرار بود در خاطر بماند،اما اتفاقی شوم آنرا برهم زد،باکشته شدن عروسش همه چیز به پایان رسید و حالا تنها شاهد پسری به نام فلیکس بود