
Write:Rabin Couple:Hyunlix Gener:school , smut ___________________ لیفلیکس همیشه همون ته کلاس مینشست-کنار پنجره، هدفون نیمهدرگوش، دفتر یادداشت کوچیکی جلوش و نگاهش همیشه یه جایی بین آسمون و فکرهای خودش گم بود. زیاد حرف نمیزد، لبخند نمیزد، و به نظر نمیرسید حوصله هیچکس رو داشته باشه. اما تو سکوتش یه نوع وزنی بود که بعضیها رو کنجکاو میکرد... مخصوصاً کسی مثل هوانگ هیونجین. هیونجین، دانشآموز محبوب، کاریزماتیک، و البته بدجنسِ گاهبهگاه، از اونایی بود که بلد بود چطوری همه نگاهها رو بگیره. ولی انگار یه وسواس خاص داشت نسبت به فلیکس. گاهی دفترشو میکشید، گاهی هندزفریاش رو از گوشش درمیآورد، و گاهی فقط باهاش حرف میزد، برای اینکه فلیکس سکوت کنه. اما چیزی که هیونجین نمیدونست این بود که... فلیکس صدای بلند رو خوب نمیتونه تحمل کنه. نه به خاطر لوس بودن. به خاطر اون قسمت کوچیکی از مغزش که دنیا رو با شدت بیشتری میشنوه. «نه که ناراحت نباشم... ولی بیشتر از اون، خستهم. از اینکه باید خودمو جمعوجور کنم تا تو اذیت نشی.» هیونجین صداش پایینتر میآد: «دارم سعی میکنم... مثل تو نقاشی بکشم، ولی نه روی کاغذ-رو خودم.» نویسنده: رابین کاپل: هیونلیکس ژانر: مدرسهای ، اسماتAll Rights Reserved